یه صحنه هایی رو هزار بار ممکنه ببینی و رد بشی ازش بی مکث و فکر ، همون صحنه تکراری میتونه بار هزار و یکم کاری کنه با دلت که....
ایستاده دم در اتاق و پشت به من با یه شلوار مشکی راه راه ریز و پیراهن سفید یکدست ، حرف نمیزد اما همه حواسش به من بود اینو مطمئنم .
شب چند بار از خواب بیدارم کرد و پرسید حالت خوبه؟ من متعجب و کمی عصبی ، گویا قبل هر بار سوالش، توی خواب ناله میکردم.
تازه از خواب بیدار شده و موهای یه خط در میونش حسابی آشفته ان ، یکی از چشماش بسته است هنوز. دستاشو برام تکون میده میگه اینجوری نمیشه تو باید با دیدن من حالت خوب میشد...
من حالم خوبه، تا وقتی که تو رو دارم حالم خوبه.
یورگ سن سیز آغلایار...برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 143