بازم صبح شد و من امروزم بابا ندارم کاش میشد چشمامو ببندم و قصه نداشتن بابام همینجا تموم بشه.
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۰ساعت 10:21 توسط قووم |
یورگ سن سیز آغلایار...
ما را در سایت یورگ سن سیز آغلایار دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 88 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 1:57